دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳ |۱۶ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 18, 2024
ضامن آهو

حوزه/ حدّثنا ابوالفضل محمدبن احمدبن اسمعیل السلیطی(رض) قال: سمعتُ الحاکم الرازی صاحب ابی جعفر العتبی یقول: بعثنی ابوجعفر العتبی رسولا الی ابی منصور بن عبد الرزاق، فلما کان یوم الخمیس الخ ... ظاهراً اصل داستان و روایتی که سبب ملقّب ‌ساختن حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) به «ضامن آهو» شده است، باید همین داستان باشد و لا غیر و به قراری که ملاحظه می‌شود، داستان کاملاً واقعی، موجه و معمولی به نظر می‌رسد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد مصطفوی به بهانه دهه کرامت در مطلبی با موضوع «ضامن آهو بودن امام رضا(ع)، واقعیت یا افسانه...؟!» پرداخته که متن آن بدین شرح است:

یکی از مهم های علوم شناسی، بحث جذاب شخصیت شناختی آدمی در آن است، که همواره از گذشته تاکنون مورد توجه دانشمندان این گونه مباحث می باشد، به نوعی که شخصیت افراد از آثار وجودی آن ها پدیدار می گردد، هر اندازه آثار وجودی بیشتر، شخصیت بزرگتر و بالاتر است. شخصیت پس از وجود است، چنان چه شما قبلاً وجود را می بینید، که موجود است، پس از آن شخصیت او اعتراف می کنید و حکما گفته اند: شخصیت مانند وجود ذات مراتب است و درجات گوناگون دارد...

این موضوع را می توان، از آن حیوان خزنده ای که در روی خاک می خلد و می خیزد، گرفته تا کره خورشید و ماه عالم تاب، همه دارای شخصیت و اثر وجودی هستند، برخی بسیار ضعیف و بعضی بسیار قوی است و آن شخصیتی که برتر و بالاتر از همه شخصیت هاست، شخصیت علمی می باشد، که به منزله خورشید عالم افروز جهان ارواح و عالم روان است، هر اندازه علم و دانش بیشتر، آثار و مآثر او در سایر موجودات از جماد، نبات و حیوان بیشتر است و در مراتب علمی، هم چون علم حضوری و حصولی است، که کامل ترین مراتب علم حضوری نیز مظهر شخصیت وجود است، چرا که صاحب آن علم است، که با مخزن الاسرار الهی ارتباط یافته و از منبع و سرچشمه غیبی سیراب می شود و چنین اشخاصی نیاز به علوم کسی ندارند و تعلیمی نیستند، بلکه در همه طبقات علم و دانش دست انداخته و تمام اسرار پشت پرده طبیعت را می دانند و این علوم لایتناهی در نزد ائمه اطهار(ع) چنین ثابت است و یک دست بر همه عالم وجود انداخته اند و با دست دیگر افاضه علم به مردم زمانه خویش و آیندگان می کنند.

درباره ضامن آهوبودن امام رضا(ع)، روایات و داستان هایی در کتاب های روایی موجود است، که گمان نزدیک به یقین دارند و منشأ ملقّب ساختن مولای ما، حضرت رضا(ع) به ضامن آهو، همین داستان های رایج، موجه، معقول، مسلّم و مستندی است که آن را اشاره خواهم کرد. افزون بر آن که ناقلان و راویان این گونه مباحث نیز حائز آن چنان مقام مذهبی، ملی و علمی شامخی هستند که جای هیچ تردید در درستی و مجال هیچ گونه شبهه‌ای در اصالت آن باقی نمی‌ماند.

پیش از آن که به اصل روایت پرداخته شود، شایسته است بدانیم، که اگر چه این داستان برای دیگر معصومان(ع) نظیر وجود مبارک رسول مهربانی(ص) و امام سجاد(ع) نیز گفته شده و فقط درباره امام رضا(ع) نیست، با این حال، تنها امام رضا(ع) به ضامن آهو شهرت یافته است تا آن جا که جزو القاب مشهور آن حضرت می شمارند.۱ و در مناطقی چون ایران و شبه قاره هند، امام رضا(ع) به «امام ضامن» و «ضامن آهو» مشهور است. ماجرای مشهورِ ضمانت آهو توسط امام رضا(ع)، ترکیبی از چند داستان و روایت گوناگون است؛ چراکه در منابع روایی، گزارش‌هایی درباره پناهنده شدن آهو به حرم امام رضا(ع) وجود دارد، ولی مشهور چیز دیگری است، که می گویند: روزی صیادی در بیابان آهویی را دنبال می‌کند. اتفاقاً امام رضا(ع) در آن نواحی بوده است و آهو به امام(ع) پناه می‌برد، امام حاضر می‌شود مبلغی را به آن شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد سازد، ولی صیاد نمی‌پذیرد. در این هنگام آهو به زبان می‌آید و به امام(ع) می‌گوید: من دو بچه شیرخوار دارم که گرسنه‌اند و چشم به‌راه‌اند و شما ضمانت مرا بکنید، تا بروم و آن ها را شیر دهم و برگردم. امام(ع) هم ضمانت آهو را می‌کند و آهو می‌رود و به‌سرعت برمی‌گردد، شکارچی که این وفای به عهد آهو را می‌بیند و وقتی می‌فهمد که ضامن آهو، امام(ع) است، منقلب می‌شود و آهو را آزاد می‌کند.۲

روایت دیگری در کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)» تألیف منیف شیخ اجل امجد اعظم، ابوجعفر محمدبن علی بن بابویه قمی، معروف و ملقب به صدوق(ره) است.۳ که از بسیاری ثقات مشایخ روات و محدثین(که ذکر اسامی شریف آن ها خود نوشتار مفصلی خواهد شد) نقل و روایت می‌کند از بسیاری ادبا، شعرا و مورخان به نام۴ به‌ واسطه یا بی‌ واسطه می‌فرماید:

به مناسبت اقامتش در ری اختصاص و ارتباط کاملی با رکن الدوله دیلمی داشته است، در رجب سال ۳۵۲ هـ . (۱۰۴۴ سال پیش از این) از رکن الدوله جهت تشرف به خراسان و زیارت مرقد منور مطهر حضرت علی بن موسی الرضا(ع) اجازه می‌گیرد. امیر سعید رکن الدوله نیز ضمن التماس دعا و زیارت نیابی با این درخواست موافقت می‌کند و شیخ(ره) روانه خراسان می‌شود و چند ماهی در آن جا، خصوصاً در نیشابور و طوس اقامت می‌کند. این که اشاره شد، رکن الدوله از شیخ(ره) التماس دعا و تقاضای زیارت نیابی می‌کند، به تصریح خود شیخ است. ظاهراً همواره زمامداران بزرگوار شیعه ایران قلباً توجه خاصی به حضرت علی بن موسی لرضا(ع) داشته و خود را از مدد آن حضرت مستمد می‌دانسته‌اند.

به مناسبت همین سفر نقل می‌نماید ـ شاید قبلاً ذکر این نکته بی‌فایده نباشد که در میانه کتاب «عیون...» چند بار که شیخ حدیث یا مطلبی را نقل فرموده، خود صددرصد اعتقادی به صحت روایت یا وثوقی به سلامت سند آن یا اطمینانی به ثقه بودن راوی آن نداشته است(و لو آن که آن را از مشاهیر نقل کرده باشد) بی‌اعتمادی خود را به آن مطلب تصریح می‌فرماید.۵ و اینک ابتدا اصل روایت را با حذف اسانید و روات آن به عرض خوانندگان می‌رساند، سپس سند و روات حکایت را بازگو می‌کند که خوانندگان ملاحظه بفرمایند کدام بزرگواری این داستان را نقل کرده و به صحت آن گواهی داده یا به‌ اصطلاح خود قهرمان آن داستان بوده‌اند، تا بدان جا که این روایت صددرصد مورد قبول شیخ صدوق(ره) قرار گرفته و کمترین شبهه در صحت آن به خاطر شریفش خطور نکرده است.۶

...چون روز پنج شنبه برای زیارت رضا(ع) از او اجازه خواستم. گفت بشنو که درباره این مشهد (یعنی این محل شهادت) با تو چه می‌گویم. در روزگار جوانی، نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه، معترض زائران می‌شدم و لباس‌ها، خرجی، نامه‌ها و حواله‌های شان را به‌ستیزه می‌ستاندم. روزی به شکار بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوز هم چنان به دنبال آهو می‌دوید تا به‌ناچار، آهو را به پای دیواری پناهید و آهو ایستاد. یوز هم رو به رویش ایستاد، ولی به او نزدیک نمی‌شد.

هر چه کوشش کردیم که یوز به آهو نزدیک شود، یوز نمی‌جست و از جای خود تکان نمی‌خورد، ولی هر وقت که آهو از جای خود(کنار دیوار) دور می‌شد، یوز هم او را دنبال می‌کرد. اما همین که به دیوار پناه می‌برد، یوز بازمی‌گشت تا آن که آهو به سوراخ لانه‌مانندی در دیوار آن مزار داخل شد. من وارد رباط ـ معنای اصلی آن جای نگه داری اسب برای مبارزه با دشمنان و مرزداری از حدود و ثغور مسلمانان است و بعداً به معانی مختلفی از جمله کاروان سرا، خانقاه صوفیه، نقل شده است ـ (تعبیر جالبی از مزار حضرت رضا(ع) در آن عصر) شدم، و از ابی نصر مقری (که لابد قاری راتب قبر مطهر حضرت(ع) یا دیگر مقابر اطراف قبر و داخل رباط بوده است) پرسیدم: آهویی که هم الآن وارد رباط شد، کجاست؟! گفت: ندیدم...!

آن وقت، به همان جایی که آهو داخلش شده بود درآمدم و پشگل‌های آهو و رد پیشابش (ادرار) را دیدم، ولی خود آهو را ندیدم. پس با خدای تعالی پیمان بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان درنیابم.

از آن پس، هر گاه که کار دشواری به من روی می‌آورد و گرفتاری‌ای پیدا می‌کردم، بدین مشهد روی و پناه می‌آوردم و آن را زیارت و از خدای تعالی در آن جا حاجت خویش را مسئلت می‌کردم و خداوند نیاز مرا برمی‌آورد و من از خدا خواستم که پسری به من عنایت فرماید. خدا پسری به من مرحمت فرمود و چون آن پسربچه به حد بلوغ رسید، کشته شد. من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسری به من عطا فرماید و خداوند پسر دیگری به من ارزانی فرمود. هیچ گاه از خدای تبارک و تعالی در آن جا حاجتی نخواستم مگر آن که حق تعالی آن حاجت را برآورد و این چیزی است از جمله برکات این مشهد(سلام الله علی ساکنه)،که بر شخص من آشکار شد و برای خودم روی داد.

حال ملاحظه بفرمایید که مرحوم شیخ(ره) این داستان را از چه کسی روایت می‌کند و این واقعه برای کی روی داده است و ناقل آن کیست؟

گوینده اصلی داستان، که خود همان شکارچی بوده است، ایرانی پاک‌ نهاد، یعنی ابومنصور محمدبن عبدالرزاق طوسی، معروف و مشهور و گردآورنده «شاهنامه ابومنصوری» است که او خود داستانش را برای حاکم رازی مصاحب و رازدار و مرد مورد اطمینان ابوجعفر عتبی، وزیر نامدار سامانیان حکایت کرده و حاکم هم آن را برای ثقه جلیل‌القدر ابوالفضل محمدبن احمدبن اسماعیل السلیطی که از اجله مشایخ روایت صدوق است، روایت کرده و صدوق هم روایت را از شیخ خود سلیطی نقل می‌فرماید و اینک عین عبارت صدوق مشتمل بر اسانید روایت و مقدمه حکایت را نقل می‌کند:

حدّثنا ابوالفضل محمدبن احمدبن اسمعیل السلیطی(رض) قال: سمعتُ الحاکم الرازی صاحب ابی جعفر العتبی یقول: بعثنی ابوجعفر العتبی رسولا الی ابی منصور بن عبد الرزاق، فلما کان یوم الخمیس الخ ... .۷

ظاهراً اصل داستان و روایتی که سبب ملقّب ‌ساختن حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) به «ضامن آهو» شده است، باید همین داستان باشد و لا غیر و به قراری که ملاحظه می شود، داستان کاملاً واقعی، موجه و معمولی به نظر می‌رسد.

شیخ اجل صدوق(ره) در همان باب ۷۳ مذکور و پیش از نقل داستان آهو،‌ حکایت دیگری از این بزرگ مرد روایت می‌کند، که در ذکر داستان آهو نیز به آن به نحو دیگری توجه نموده است، بدین شرح، که:

شیخ می‌ گوید: ابوطالب حسین بن عبد الله بن بنان طایی برایم حدیث کرد و گفت که از ابومنصوربن عبدالرزاق شنیدم که به حاکم طوسی که به بیوردی معروف بود، می گفت: آیا فرزندی داری؟ ... بیوردی گفت: نه.

ابومنصور به او گفت: چرا روی به مشهدرضا(ع) نمی‌آوری تا در کنار آن مزار، از خداوند به دعا بخواهی که به تو فرزندی عطا فرماید؟ زیرا که من خود در آن جا،‌ از خدا نیازمندی‌ها و حاجت‌هایی را مسئلت کردم که همه آن برایم برآورده شد.

سپس حاکم(بیوردی) به من (ابوطالب طائی) گفت: قصد زیارت آن مشهد را که بر ساکنش درود باد، کردم و در مزار رضا(ع) به دعا از خدای عزوجل درخواست کردم که به من فرزندی عنایت کند و خداوند فرزند ذکوری به من مرحمت فرمود. من نزد ابی منصوربن عبدالرزاق آمدم و از این که خدای تعالی دعای مرا در این مشهد مستجاب فرموده است او را با خبر کردم. ابومنصور مرا بخششی فرمود و عطایی داد و بدین سبب بر من اکرام و احترام کرد.۸

به طوری که ملاحظه می‌فرمایید، نشانه‌های جوانمردی، فتوت، صداقت و ایمان راستین،‌ از همین چند سطر در رفتار، گفتار و پندار محمدبن عبدالرزاق طوسی آشکار است، که نشان از واقعیت استجابت دعا و حقیقت حدیث «ضامن بودن امام رضا(ع)» را داراست.

پی نوشت ها:

۱و۲. برجی، مدخل «آهو»، دانشنامه امام رضا، ۱۳۹۴ش، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۵؛ نفیسی، فرهنگ‌نامه پارسی، ج۱، ص۱۹۰.؛ حقیقت، تاریخ سمنان، ص۴۵و حقیقت، آهوان، ۱۳۴۶ش: گفته شده ماجرای ضمانت برای آهو در سفر امام رضا(ع) از مدینه به مرو رخ داده است. این اتفاق در مکانی در حد فاصل سمنان ـ دامغان روی داده است و این منطقه با نام آهوان شناخته می‌شود. گفته شده است آهوان، جایی است که امام هشتم(ع) ضامن آهو شد و به این جهت آن جا را آهوان نامیده‌اند.

۳. ایشان یک کتاب از مجموع چهارکتاب اساسی و اصولی حدیث و فقه شیعه یعنی«من لایحضره الفقیه» را تألیف کرده و در محل معروفی به نام نامی خودش در سر راه تهران به شهر ری مدفون است؛ مکانت والا و مقام معلای آن بزرگوار در نزد شیعه معلوم و مشهور است.

۴. چون ابراهیم بن عباس صولی و محمدبن یحیی صولی و مبرد و ابن قتیبه و عمروبن عبید و دعبل و ابی نواس و ابی جعفر عتبی و برخی افراد خاندان نوبختی و دیگران.

۵. از جمله در صفحه ۳۵۰ که می‌فرماید: قال مصنف هذا الکتاب، روی هذا الحدیث بریئی من عهدة صحته یا در صفحه ۱۹۲: کان شیخنا محمد بن الحسن بن احمد بن الولید رضی الله عنه سیئی الرأی فی محمد بن عبد الله المسمعی راوی هذا الحدیث وانما اخرجت هذا الخبر فی هذا الکتاب لانه کان فی کتاب الرحمه و قد قرأته علیه فلم ینکره و رواه الی... .

۶. همان، ص ۳۸۶.

۷. عیون اخبار الرضا(ع)، باب ۷۳، ذکر ما ظهر للناس فی وقتنا من برکة هذا المشهد و استجابة الدعاء فیه... و بحارلانوار، ج۴۸، ص۳۲۸.

۸. همان، ص ۳۸۰و مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۳۲۸.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha